زمانی مثل اکنون که نوشتنم نمی آید کافی ست یه مطلبی از خودم یا ریدرم بخوانم و دهانه ی مغز ما باز شود برای نوشتن و بیرون ریختن چیزهای که شاید اصلا خاص نباشد. شاید خواندن ش نه چیزی بر شما افزوده کند و نه کم! نه به فکر وا بدارد و نه سخن تازه ی باشد. همه ی این ها را می دانم و دوست ندارم حرف جدیدی بزنم چون خیلی خیلی وبلاگ و سایت و پیج و گروه می شناسم که سراسر ست از حرف های خووب! پندهای ناب..شعرهای بی نظیر..در عالی بودن شان همین بس که گزینش از بین انها سخت ست .. این ها را گفتم تا بدانید چرا چیزی چون "سطل آشغال" که کاملا بدیهی ست را اینجا می گذارم و یا مطالب قبل ترش را.. مطالبی را که تا به امروز در اینجا نوشته ام و مطالبی که با یاری خدا در آینده اینجا می گذارم هیچ چیز جدیدی نیست..توقع این را هم ندارم که روزی در نوشته ای کوتاه بگویید: خدااااا بود! عااااالی بود... فوق العاده و ... اینها خلاقیت می خواهد و من عامدا دوست دارم در اینجا مطالب خلاقانه ننویسم ..اگر هم دوست دارین فکر کنین که نمی توانم این گونه چند سطری را بنویسم حق با شماست اصلا! حداقل با هم مشترکیم در این مورد!

واما چرا ... عاشق رفتار و کردار و اموری هستم که بینهایت بدیهی ست مصداق فیلمی ش می شود مهمان مامان! انقدر رفتارها و سخنان بدیهی و ساده در این فیلم سرشار است که بزرگترین نقطه ی قوت فیلم هم همین است. از انها نیستم که فلسفه بافی کنند. اگر به امری باور دارم انرا می گویم فلسفه نمی بافم که مثلا جهان بینی ام این ست ..تفکرم اون طوری ست . دوستی می گفت دو سال وبلاگ نویسی جسته و گریخته وقتی تعداد کامنت ها بالا نرود یعنی یک جای کار می لنگد! دروغ است بگویم که اهمیت ندارد نظراتی که لطف می کنید و پای نوشته ها می گذارید. اما اعتقاد دارم زمانی که وبلاگ کم و بیش معروف شد. مشکلاتی خواه ناخواه ایجاد می شود ..اولی نظرات fake است که رسما روی اعصاب هستند..دومی تعریف و تمجید های الکی ..سومی به سردی گراییدن رابطه ی وبلاگ با مخاطبان رسمی و اصلی ش ..چهارم وسواسی شدن در پست کردن مطالب جدید و ..  همین که پنج شش نفر مخاطب همیشه گی دارم در اینجا و در کنارش حدود 10 نفر که همیشه می خوانند اینجا را و نظر نمی دهند از سرمان هم زیادی ست .این طوری تعهدی نداریم که برای هر کسی که اینجا کامنت گذاشت ما هم برویم و در وبلاگ ش کامنت بگذاریم.. یه سری وبلاگ هم هست که اگر روزی ده تا کامنت برای شان بگذاریم باز نمی آیند اینجا کامنت بگذارند..عادت کرده ایم به این کارهاش..حتما حوصله ی ما را ندارند..خب این نباید باعث شود که ما حوصله ی انها را نداشته باشیم! در کل می خوام بگم مطالب اینجا اگر بشود خاص بودن روی شان گذاشت به خاطر این هست که خیلی خیلی معمولی هستند. دوست ندارم چیزی پست کنم که محتوی غم داشته باشد. ناراحت کننده باشد. مثل خیلی های دیگر بنالم ..از زمین و زمان و مملکت گل و بلبل و دوست و اشنا و فامیل و دیوار( اضافه کنم که مطلب بعدی که اینجا خواهم گذاشت عنوان ش این هست " دیواری که نقش پل ارتباطی را بازی می کند" داستانی واقعی ست) و ...نمی گم که نباید نالید..اما برای یک بار هم که شده تمرین کنیم اگر در اوج غم و غمناکی هستیم مطالب امیدوار کننده بنویسیم ..فکر نمی کنید ارزش یک بار امتحان کردن را داشته باشد!