قهرمان ها از کجاها می آیند..کی متوجه می شوند که قهرمانند و در مسیر قهرمانی پا پیش می گذارند...کسی در گوش شان نجوا می کند که هی! حواس ت باشد تو در آینده قهرمان خواهی شد پس قدر قهرمان بودنت را بدان ! یا نه در زمانی که سرشت در حال شکل گرفتن است به دلایلی که نمی دانیم چه است یکی را برمی گزینند و خمیر مایه قهرمانی را  در جان ش می گذارند تا بعدها طرف بشود قهرمان و کارهای قهرمانانه بکند و الگوی ملت و کشوری شود...

کوچک که بودم ...دوران ابتدایی همیشه فکر می کردم ادم خاصی ام و با بقیه متفاوت... بزرگ تر که شدم حس می کردم قهرمانی در وجود من است که هنوز شکفته نشده است ..اخر کدام قهرمانی را می شناسید که در دوران راهنمایی هیچگاه معدل ش بالای هجده نباشد... :دی دبیرستان که امدم با ان نوع خاص لباس پوشیدنم که همیشه و هر روز لباس هایم را خشکشویی می بردم  و خط اتوی شلوارم همیشه زبان زد بود باز فکر می کردم ادم بزرگی در زندگی خواهم شد...بعد تر که وبلاگ دار شدم و با دوستان وبلاگی صحبت می کردم یکی از دوستان  بهم گفت شما آدم بزرگی خواهی شد و قدر خود را بدانید...حال نمی دانم ادم بزرگی هستم یا قهرمان ...

امروز اما از موضع خودم پایین امده ام نه دنبال قهرمان شدنم نه ادم بزرگ شدن! این بار امانت را نمی توانم بکشم بر دوش  همان بهتر که از جنس همان ادم های معمولی دور و اطراف باشم که از آمده و نیامده رضایت دارند و به قدر وسع کامیونیتی که درش قرار دارند را قدری بهتر می کنند...این نهایت چیزی ست که می خواهند و انجام ش می دهند نه چون ما که تصور طرحی نو درانداختن داریم و فلک را سقف شکافتن ...اما در نهایت از پس خودمان و احوالات مان برنمی آییم...به نظرم قبول شکست گاهی اوقات طعمی شبیه پیروزی  دارد وقتی می بینی زورت نمی رسد اصرار چرا..وقتی می دانی که تو آن آدم بزرگ، قهرمان  و.. نیستی و لوازم و وسایل ش را نداری اصرار بیهوده بر چرخیدن در به یک پاشنه چرا ...مگر نه اینکه آزموده را آزمودن خطاست ..قبول کن و سرنوشت را بپذیز و پایه های فکری و زندگی را بر پی های جدید بچین...شاید سالها بعد دیوار تنومندی که ساختی باعث افتخار خودت شود...

پی نوشت :

1- حرام کرده ام یک سری لذت ها  را برای خود...عمیقا اعتقاد دارم پس از چندین تلخی شیرینی حاصل خواهد شد.

2- این حجم از خواسته های سهل الوصول باعث شده یادمان برود ممارست و سختی کشیدن را برای بدست آوردن

3- بی جهت تلخ کامی این روزها ویروسی شده در درونم که هم می دانم منشا ش چیست هم نمی دانم !

4- می دانم که پناه آوردن به اینترنت و شبکه های اجتماعی چاره کار نیست اما مسکن خوبی می تواند باشد

5- این روزها بر خوردم سخت می گیرم تا تلخی بچشم ..بر خودم سخت می گیرم تا لذت شادی را بازیابم ...

پایان.