سلاااام

سلااااام مرا به ملت ایران برسانید!


تنها برای به روز کردن وبلاگ! همین

از انجایی که دوست داشتم هر چه زودتر اینجا رو به روز کنم و همین طور چیز دندان گیری تو دست و بالم نبود تا به اون بپردازم ..تصمیم گرفتم اینجا رو فقط به خاطر اینکه به روز شود به روز کنم!

خوشحالم که دومین مطلب ام هم در روزنامه ارمان چاپ شد! خوشحال خوشحال نه ها ..اما خب هر کسی که مبادرت به انجام کاری می کند و فضایی برای ارائه اون پیدا می کن طبعا خوشحال می شود از این امر!

و همچنان و همچنان امیدوانه به زندگی نگاه می کنم! البته این روزها همراه با کمی تردید. اگر خدا بخواهد و به لطف خودش شرکتم در حال راه اندازی ست. می دانم که زمان نامناسبی را انتخاب کردم تا شرکتم شروع بکار کند. اما خب سن ما کم کم می گوید باید به فکر کار دائم باشم! امیدوارم این استرس و تردیدم با روند ملایم اما رو به رشد شرکتم روز به روز کمتر شود. دعا بفرمایید!

طبقه پایین محل کارم سالن کتابخانه محققین هست با میز های بسیار عالی و صندلی های عالی تر! فکر کنید کتابخونه صندلی ش از اون مدیریتی باشد! تصمیم گرفتم بعد از ساعت دو یه استراحت کوتاهی بکنم و روزی دو سه ساعت رو در طبقه پایین درس بخوانم..حدود ساعت پنج و اینا هم برم شرکت! تا نه و ده شب! قطعا اگر جانی در تنم ماند در این بین وبلاگ رو هم اپدیت خواهم کرد!

موسیقی همچنان با من است و جز جدایی ناپذیر زندگی من! و جز دیگر جدایی ناپذیر زندگی من اشتراک موسیقی هام و فایل های مورد علاقه ام است با دوستان! هر ان کس که میشناسم و او مرا می شناسد! کیفیت این شناختن مهم نیست! مهم این هست که دوست دارم که اگر چیز زیبایی دارم با اشتراک ش با دوستان لذت ش را دوچندان کنم. از همین جا هم اعلام می کنم دوستانی که خیلی مایل نیستند که ایمیل های ما برای شان برود پیغام خصوصی بگذارند تا با روی باز نام شان را از گروه حذف کنم! تعارف هم نکنید هاااا


504 یا 405

15 16 ساله بودم..تازه ماشین مان شده بود پژو! و من مست از تغییر عدد 504 به 405! لذتی که این تغییر داشت را مگر می شود برای شما گفت! اگر هم بگویم درک ش نخواهید کرد. راست گفته ام .تبدیل 504 به 405 یعنی اینکه شما چندین طبقه اجتماعی بالا رفته اید و شاید مرفه باشید و شاید هم نه! هر چه باشد دیگر 504 ای نیستید به این معنی که زیر خط فقر هستین! وقتی که جزو دسته ی 504 هستین یعنی اینکه آب باریکه ای دارین..به قدر لزوم! پس اندازی نیست. امورات روزمره می گذرد و شما نه فقیر تر می شوین و نه غنی تر! درک عدد 504 را کسی می کند که ساعت 4 بعد از ظهر سوار بر این ماشین شود و دستگیره های شیشه اش خراب باشد! عدد 504 را زمانی درک می کنین که در مسافرت خانوادگی به مشهد در زمستان بخاری ماشین به طرز معجزه اسایی خووب کار کند و شما مست مست از گرمای داخل و سرمای بیرون! درک 504 خیلی هم سخت نیست در صورتی که سوارش شده باشین و بدانین که دنده ش به جای اینکه ما بین دو صندلی جلو باشد متصل به فرمان است و باز درک نخواهید کرد که این یعنی می شود در دو صندلی جلو چهار نفر نشاند!!!!!! می توانین تصور کنین اصلا! تصور ش سخت نیست وقتی ماشینی داشته باشین که روی هم سه تا کلید دارد. یکی گرم کن شیشه ی عقب! یکی برای بخاری و دیگری برف پاکن! شاید ساده به نظر برسد اما درک ش سخت است که شما با جان و دل 504 را تمیر کنید در صورتی که همسایه ی شما پراید دارد و هر روز به بهانه ی از نرمی فرمان پراید سخن می گوید! و اینکه چه فرمان نرمی دارد! جالب تر زمانی ست که سوار 504 می شوین در حالی که چهار درب ش نیست و شما روی لاستیک نشسته اید! به جای صندلی!و در خیابان به مردم لبخند می زنین! و مردم هم گویا شامپانزه دیده باشند به شما خیره می شوند. اگر فکر می کنین که ما خیلی حسرت خوردیم اشتباه می کنید. لذت سوار شدن در ماشینی که درب ندارد و سرعت می گیرد هم جزو چیزهای ست که نمی شود وصف ش کرد. مخصوصا وقتی دور می زند! لذتی دارد زیبا! اصلا مگر می شود گفت چه حسی دارد نشستن داخل ماشینی که به جای صندلی لاستینک را خوابانده اند انجا و  روی ش پتو انداخته اند ! و یا اینکه در داخل ماشین نشسته ای در صورتی که نه صندلی ست و نه روکشی ..ماشین  تنها چهار چرخ دارد و یک موتور برای روشن شدن! حس عجیبی ست که هیچ حجابی بین صندلی عقب و جلوی ماشین نیست و تو راحت تر انکه فکر کنی می توانی بین صندلی جلو و عقل حرکت کنی. اصلا مگر جلو و عقبی وجود دارد! دموکراسی در اینجاست. همه با هم برابرند!